۱۳۸۹ خرداد ۳۱, دوشنبه

حکایت من، یک قتل شنیع و ... سوسک لنگ

چند شب پیش وقتی یه سوسک لنگ رو کشتم و از کار قاتلیم فارغ شدم
توی راهه تشیع پیکرش به طرف مدفن ابدیش، یعنی سطل زباله آشپزخونه
مثل هر قاتل دیگه ای که ذره ای از آدمیت بو برده و قتل رو از روی غریزه می کنه نه به خاطر حسی سادومازوخیستی؛
عذاب وجدان اومد سراغم!!!

بعدش شروع کردم زمزمه کردن توی گوش روح مرحوم مغفور، سوسکه مقتول

البته اگه برای سوسک های بی نوا هم قائل به داشتن روح بشیم!..
بگذریم از اینکه من هنوز توی شیش و بش اینم که خودم روح دارم یا نه ؟

با شرمندگی بدو گفتم :

از این جفا که بر تو کردم زیاد دلخور مباش، دوست من؛
چرا که سفره ای چرب را برای نوادگانت تدارک دیده ام که بیا و ببین!
دور نباشد آن روزی که تخم و ترکه ات زیر خاک با ولعی کامل، دلی از عزا درآورند با گوشت تن من...

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۱, شنبه

من، تو و ... یک "دور باطل"


عصبانیت دیروز رفت.
ولی:

اگه قرار از حقوق کسی دفاع بشه
اون فقط انسان.... و بس.

.
انسان یعنی سه میلیارد زن و سه میلیارد مرد
.
کشیدن دیوار بین این دو جنس حاصلی بجز بروز ناهنجاری های افراطی نظیر فمینیسم و یا طالبانیسم،  نداره....
البته ؛
اگه منظور از فمینیسم احقاق حقوق طبیعیه زنان به عنوان قشری عظیم و تاثیر گذار در جامعه باشه؛
پس من افتخار می کنم که خودمو یه فمینیست دو آتیشه بدونم .
 
ولی اگه فمینیسم یعنی تولید یه موجود جدید با عنوان" ابر زن" ... باید بگم این حالم و بهم می زنه .
همونجور که پهلون پنپه ای تاریخی با عنوان "مردسالار" دل و رودمو بالا میاره .
.
چرا نباید از تجارب تاریخی بشر درس عبرت بگیریم ؟
 
آیا یک عمر مردسالاری و پایمال کردن طبیعی ترین حقوق زنان نتیجه ای جز ظهور فمینیسم افراطی نیمه دوم قرن بیستم داشت ؟ 
آیا چیزی که امروز می خواهیم؛ بروز جنبشی کاملا احساسی و عصبی است از جانب مردان، برای جبران به اصطلاح حیثیت لگد مال شده اشان ؟
.
دوستان به این میگن یه دور باطل ...
دور باطلی که نتیجه ای جز از بین رفتن انگیزه هامون نداره ... 
انگیزه هایی که باعث می شن ؛ همگی، چه زن و چه مرد، دست به دست هم بدیم و حلقه ای بسازیم برای صیانت از آرمان انسان بهتر بودن.
.
.
پایان بحث مشمئز کننده جنسیت من و تو....

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۰, جمعه

داستان همزاد ایرونی آنجلینا جولی و .... یه مشت چشم چرون کثیف

نمی دونم چرا هرچی فمینیست می شناسم قیافه زنونه نداره؟
نمونه می خوایین
شادی صدر
.
.
.
فمینیست یعنی یه انسان متعصب و ...
متعصب یعنی کسی که برای خودش حتی یه نخود روشن بینی باقی نزاشته .
این تعریف کلا با شکل و شمایل یه فعال حقوق زنان که اتفاقا می تونه یه مرد باشه فرق می کنه. زن یا مرد هر دو انسان هستند. برداشت امثال خانم صدر هم از فمینیسم و دیدشون نسبت به مردها هیچ فرقی با نگاهی که طالبان به زنان دارن، نمی کنه.
.
.
.
پانوشت:
یه روز مونده به عید با شهرام دوستم سوار ماشین شدیم تا بریم پارک یه کم قدم بزنیم
چون روز اول تعطیلات بود و سر دماغ بودیم یه کم بیتشر به خودمون رسیدیم
سر خیابون وقتی ماشین داشت دور می زد به دوتا خانم برخورد کردیم که ظاهرا از ما سرخوش تر بودن
وقتی ما دو تا رو دیدن لبخندی زدن و یه متلکی هم برای خالی نبودن عریضه گفتن
.
.
حالا می خوام ببینم :

من باید بگم ؛
همه زن های تهرونی ته شون باد میده یا...
من و شهرام قازقولنگ برد پیت و جورج کلونی شهر بودیم و خودمون نمی دونستیم
.
و یا اینکه
شادی صدر همون همزاد ایرونی آنجلینا جولیه که از فرط توجه مردا مجبور شده تغییر چهره بده و اسمش و عوض کنه!
و اگرنه....
اینی که من می بینم نباید زیاد نگران متلک و اینجور چیزا باشه
.
.
.
همین


http://www.mardomak.org/news/Shadi_Sadr_On_Boobquake/
این ارجیف روز تعطیل منو به کثافت کشید
هیچ فرقی نمی بینیم بین این نوشته و یک بیانیه ایدئولوژیک

۱۳۸۹ فروردین ۳۱, سه‌شنبه

آنگاه که " حاج حمید فرنگی" رفرمیست می شود


حمید خان بعد از یه سفر پنج روزه به اروپا، برگشت ولایت.
همینکه اولین گروه دوستاش اومدن دیدنش تا بهش اوغور بخیر بگن...
سر درد و دلش باز شد که ای دوستان ؛
این خراب شدم مملکته ما داریم ؟
یه تک پا برید اونور آب ببینید ملت دارن چه جوری حال می کنن!
به اونا می گن آدم، نه به ما...
 نه کسی تو پیاده رو اخ تف میندازه! نه دستمال دماغی از تو ماشین جلویی میاد تو صورتت! 
نه ترافیکی! نه شلوغی! 
 خیابون ها تمیز، هوا پاک، همه قانون مدار...
زن و مردشون تو هم می لولن، هیچکی هم خال نمی افته بهش...
  نه اهل غیبتن، نه خرافه ...

که ناگهان یکی از میون جمع یه عطسه خفن از خودش ساطع کرد!!!
.
حمید خان یه دفعه حرفشو قطع کرد و زیر لب "یا صاحب صبر" کش داری گفت و لای در و به قاعده یه وجب باز کرد و یه یاالله بلند و بالا نثار جماعت سربزیر کرد و بعدش سینی چایی رو از از دست مبارکه صبیه محترمش "که تا حالا نگاه هیچ سگ چشم بدطینتی بهش نیافته بود"، تحویل گرفت و...
.
اومد سر جاش نشست و گفت :
خوب کجا بودیم ؟؟؟؟
آهان !...
خوبن آقا!...خوب آدمایین!
کلا با ما فرق دارن...
.